جمعیّت جهان؛ افسانهای دربارهي پول
جمعیّت جهان؛ افسانهای دربارهي پول
مريم رفيعي
آینده بشر به ویژه از لحاظ تعداد نفوس انسانی و تامین نیازهای اولیه، موضوعی است که اما و اگرهای بسیار دارد. عده ای بر این باورند که هر لحظه از میزان منابع طبیعی جهان با جمعیت رو به انفجار کاسته می شود و گفته خود را مستند به آمار و ارقام سرسام آوری می کنند. برخی دیگر تردید دارند که زمین با 8/70 در صد سطح آبی و زمین هایی که تنها 73/10 درصد آن برای کشاورزی استفاده می شود، و هر روز به مدد علم و فناوری شیوه های نوینی در بخش انرژی تجربه می کند، پتانسیل تامین زندگی ساکنان خلاقش را نداشته باشد. درستی ادعای هر یک از این دو طیف به واقعی بودن آمار گروه اول و منطق استدلات گروه دوم بستگی دارد. سازمان «ائتلاف برای زندگی معنوی»، یک گروه محافظه کار و مدافع خانواده در آمریکاست که میکوشد نگرش مردم را از طریق بیداری معنوی و توجه به فلسفه مسیحیت تغییر دهد. این مقاله که بر روی سایت سازمان قرار داده شده است، بحران جمعیت راهیاهویی بیاساس عنوان مینماید که در راستای اهداف اقتصادی و منافع سیاسی برخی کشورها دنبال میگردد.
همه انسان هایی که امروز روی کره زمین زندگی می کنند، می توانند پهلو به پهلوی یکدیگر درون محدوده شهری «جکسون ویل فلوریدا» بایستند. همین تعداد از افراد می توانند با یک خانه و قطعه ای زمین در ایالات تکزاس زندگی کنند؛ بقیه «جهان» خالی از سکنه خواهد بود. آیا این مسئله، شبیه یک بحران جمعیت ِ «جهانی» به نظر می رسد؟ با این همه، به سادگی طرح دیگری از سوی گروه های ویژه سرمایه گذار از جمله «فدراسیون بین المللی برنامه ریزی والدین» اجرا می شود که از طریق آن، میلیاردها دلار به جیب می زنند.
اسکروچ در داستان «سرود کریسمس» نوشته چارلز دیکنز می گفت: «اگر آنها مرگ را ترجیح می دهند، بهتر است بمیرند و اضافیِ جمعیت را کم کنند.» حقیقت آن است که برای اسکروچ یا نه بحران جمعیتِ «جهان» و نه رشد سریع جمعیت وجود دارد تا آن را کنترل کنند. چرا دینای توسعه یافته این همه تلاش می کند تا جمعیت کشورهای در حال توسعه را کاهش دهد؟
یکی از پاسخ های این سؤال را می توان از زبان دکتر «چارلز راون هولت»، مدیر پیشین دفتر جمعیت شنید، وی می گوید: «کنترل جمعیت برای حفظ عملکرد طبیعی مصالحِ تجاریِ ایالات متحده در سراسر جهان، ضرورت دارد.» این سخن چیزی از دیدگاه صرفاً شخصی دکتر «روان هولت» است، زیرا در سند رسمی دولت آمریکا با عنوان «تأثیرات رشد جمعیت جهان برای ایالات متحده و منافع خارجی آن» ذکر گردیده است. این سند از سوی شورای امنیت ملی با هدایت «هنری کیسینجر» پیش نویس شد و به طور ممحرمانه ذیل نام یادداشت مطالعه امنیت ملی 200 در ده دسامبر 1974 منتشر گردید. در سند مزبور، به صراحت چنین اظهار شده است: اقتصاد ایالات متحده، نیاز به مقادیر فزاینده و هنگفت مواد معدنی از خارج و به ویژه کشورهای کمتر توسعه یافته دارد. این واقعیت سبب می شود ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورهای عرضه کننده در راستای منافع آمریکا باشد. هر جا کاهش فشارهای جمعیتی از طریق پایین آوردن نرخ تولد بتواند جنبه هایی از این ثبات را افزایش دهد، خط مشی جمعیت با منابع مورد تقاضا و منافع اقتصادی ایالات متحده، در ارتباط خواهد بود. برای مخفی ساختن نیاز آمریکا و رفع سوء ظن جهان سوم، کمک به کنترل جمعیت از طریق و سازمان های غیردولتی از قبیل صورت می گیرد. به دلیل مشابهی، تلاش های پرشوری برای ظهور «وفاق» بین المللی در مورد ضرورت کنترل جمعیت در کنفرانس جمعیت و توسعه قاهره در سال 1994 و یا هر جای دیگری انجام می شود. «مازاد جمعیتِ» جهان سوم نباید به این «کاهش» عمدی ظنین شود. در اینجا حقایقی وجود دارند که شما احتمالاً تا کنون چیزی درباره آن نشنیدهاید: پیش بینی می شود تعداد کل بچه هایی که سالانه در جهان به دنیا می آیند، در اوایل قرن 21 به ماکزیمم مقدار خود برسد. بر طبق آخرین آمارِ بخشِ جمعیتِ سازمان ملل (آن را با UNFPA اشتباه نکنید)، 71 کشوری که نصف جمعیت جهان را تشکسل می دهند، اکنون رشدی پایین تر از نرخ باروری جایگزین دارند.
برای اولین بار در آمارهای ثبت شده تاریخی، نرخ جهانی تولد، سریع تر از نرخ مرگ و میر در حال کاهش است؛ به عبارتی اورپا رو به زوال می رود. به طور متوسط، هر زن اروپایی 48/1 بچه در طی زندگی اش به دنیا می آورد، در حالی که برای حفظ سطح جمعیت، هر زن باید به طور متوسط 1/2 بچه داشته باشد. جمهوری مالت، ایرلند، لهستان و به طور شگفت انگیزی سوئد، تنها کشورهای اروپایی هستند که جمعیت خود را باز آفرینی می کنند. نرخ تولد در نروژ، فرانسه و انگلیس آن قدر پایین است که حفظ سطح فعلی جمعیت آنها، در خطر قرار دارد. نخست وزیر فرانسه می گوید: «اروپا در حال محو شدن است...[و] به زودی کشورهای ما خالی خواهند شد». نرخ باروری فرانسه طی یازده سال 32% سقوط کرد. نرخ تولد در جمهوری های سابق شوروی، حدود یک درصد است. تنها پنج کشور مسلمان با رشد طبیعی، جمعیت خود را جایگزین می کنند. یک زن روسی به طور متوسط هفت سقط جنین در طول زندگی انجام می دهد. آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا نیز کاهش نرخ باروری را ـ اگرچه نه به این سرعت ـ تجربه می کنند.
در سال 1972 باروری در ایالات متحده به زیر سطح مورد نیاز برای دست یابی به رشد جمعیت صفر، سقوط کرد. از آن زمان تا کنون، این نرخ، زیر سطح جایگزینی قرار دارد. مدتی پیش دفتر سرشماری آمریکا مجبور شد پیش بینی جمعیت برای سال دوهزار میلادی را بیش از یکصد میلیون نفر پایین آوَرَد. در سال 1980 بیش از چهار نفر شاغل برای حمایت مالیاتی از بازنشستگی در بالای 65 سالگی وجود داشتند. تا 2020 فقط یک کارگر مالیات دهنده به تأمین اجتماعی، برای پشتیبانی از یک موقعیت بازنشستگی وجود خواهد داشت تا دولت بتواند هزینه های بازنشستگی را بپردازد. چنین فشاری روی مالیات دهندگان شاغل می تواند آنها را به شورشی بین نسلی علیه پرداخت مالیات برای نگه داری از سالخوردگان وادار کند. تنها راه حل منطقی افراط گرایانی که ادعای فزونی جمعیت دارند، «قانونی کردن» قتل ترحمی و از بین بردن سالمندان و از کار افتادگان است. پنجاه سال پیش وقتی سربازان ما به «سواحل نرماندی» در اروپا حمله کردند، بدهی ملی ما 26 میلیارد دلار بود و اکنون بیش از 2/1 تا 5 تریلیون دلار است. فقط اندکی بیش از دویست سال زمان لازم بود تا کشور ما به بدهی یک تریلیونی و کمتر از ده سال تا بدهی پنج تریلیونی برسد. این عدد می توانست طی ده سال بیش از دو برابر شود. تا این تاریخ، بیش از 35 میلیون طفل آمریکایی ـ بیشتر از جمعیت کل کانادا ـ با سقط جنین «قانونی» کشته شده اند. این بهایی سنگین ـ چه از نظر نابودی اخلاقی جامعه و چه از جنبه مالی ـ برای هر آمریکایی بوده است. بر آورد می شود زیان اقتصادی ناشی از این کشتار برای کشور ما، به چیزی بین دوازده و پانزده تریلیون دلار برسد؛ خیلی بیشتر از آنکه برای جبران بدهی ملی ما لازم است. دولت کلینتون وسوسه شد تا ناکامی پیشین در مبارزه با فقر «جهان» را توسعه دهد. حقیقت آن است که از سال 1960 دولت ایالات متحده با دلارهای مالیاتی شما، و از پول کافی برنامه های مربوط به فقر، بودجه خرید تمامی پانصد کمپانی «فورچون» و همه زمین های کشاورزی آمریکا را تأمین کرده است. گزارشگر اخبار، «پاول هاروی» به نکته جالبی اشاره دارد: «اگر ما کل مردمی را که در حال حاضر در کشور زیر خط فقر زندگی می کنند در نظر بگیریم، تهیه پولی کمتر از 10990 دلار برای یک خانواده از هر چهار خانواده شهری، و دادن پانزده هزار دلار به هر خانوده برای افزایش درآمد از خط فقر به حدود 25 هزار دلار، 3/126 دلار برای دولت هزینه در بر خواهد داشت. با وجود این، سالانه 642 میلیارد دلار صرف کاهش فقر می شود و ما هنوز به نتیجه نرسیده ایم؛ چرا؟»
این واقعیت یاثبات شده است و اکثر اقتصاددانان با آن موافقند که بخش عظیمی از دلارهای مالیاتی که برای مبارزه با فقر جمع آوری می گردند، به جیب کارمندان، مشاوران و مدیرانی با دستمزدهای کلان سرازیر می شوند؛ مثل اینکه سطلی پر از سوراخ را برای خاموش کردن آتش استفاده کنید. شما مسافتی را برای ریختن آب روی آتش، می دوید، اما وقتی به آن می رسید، قسمت اعظم آب سطل، خارج شده است. همین وضعیت هم برای دلارهای مالیاتی که به منظور کنترل جمعیت جهان اخذ می شوند، وجود دارد. IPPF و دیگر گروه های ویژه سرمایه گذار، دریافت کنندگان بیشتر این وجوه هستند.
آیا جهان د رحال تهیشدن از منابع غذایی است؟
پیش گویان، این باور را در ما ایجاد کرده اند که در پنجاه سال آینده، جمعیت جهان به یازده میلیارد نفر خواهد رسید و در نتیجه همه ما از گرسنگی خواهیم مرد. یکی از شناخته شده ترین آنها، «پاول ارلیک» است. وی در سال 1972 هشدار داد که 65 میلیون آمریکایی و صدها میلیون نفر در مناطق دیگر تا سال 1985 از گرسنگی می میرند. لازم به یادآوری نیست که پیش بینی چنین تلفات عظیمی، هرگز به وقوع نپیوست. دکتر «کالین کلاوک» از دانشگاه آکسفورد، در کتابش «گرسنگی یا فراوانی» اظهار می دارد که امروزه شیوه های مشخص کشاورزی، همگانی هستند؛ «نواحی بالقوه برای کشاورزی در جهان می توانند نیازهای مصرفی با ماکزیمم استانداردهای تغذیه زمان معاصر را برای 1/53 میلیارد نفر، یا بیش از ده برابر جمعیت فعلی جهان، فراهم کنند. 323
«دنیس آوری»، سرپرست مرکز محصولات غذایی جهانی، در مؤسسه «هودسن» نوشته است: «باید سپاسگزار باشیم که در دهه های آتی، فرزندان و نوادگان ما، از وفور برداشت، لذت خواهند برد؛ حتی از تعداد افرادی که باید تغذیه شوند، در نیمه نخست قرن آینده، به دو برابر یا یازده میلیارد نفر برسد. بیو تکنولوژی، شامل مهندسی ژنتیکِ برنج، ذرت، سبزیجات و دیگر گیاهان زراعیِ مقاوم در برابر آفات، و سازگاری گسترده شیوه های نوین کشاورزی که منابع آب و خاک را حفظ می کنند، به ما این فرصت را می دهند که گرسنگی را حتی از فقیرترین کشورهای جهان سوم، ریشه کن کنیم. این خواب و خیال نیست؛ کشاورزی پیشرفته، محصولات غذایی را در سه دهه گذشته دو برابر کرده است.» 11/42/39
مطالعه ای که از سوی دپارتمان مسائل اجتماعیِ «ایالت نیوجرسی» انجام شد، نشان داد که حدود دو سوم زمین های کشاورزی این ایالت، بلا استفاده است. این مسئله از آن حیث قابل توجه است که نیوجرسی، بیشترین تراکم جمعیت را در بین ایالت های آمریکا دارد. در واقع تنها یک درصد مناطِق آمریکا برای کشاورزی به کار می روند. بیشتر زمین های غنی زراعی آمریکا به دلایل اقتصادی بدون استفاده مانده اند. گشت و گذار کوتاهی در اطراف ایالت «ویس کان سن»، گواهی بر این مدعاست. به کشاورزان آمریکایی بهایی منصفانه در ازای محصولاتشان بپردازید تا آنها بتوانند بیشتر جمعیت جهان را غذا بدهند. اگر امروز قحطی وجود دارد محدود به مناطق ایزوله جغرافیایی و نتیجه جنگ ها و عدم توافقات سیاسی است، نه افزایش جمعیت. کمبود غذا در برخی مناطق، به علت ناتوانی جهان از عرضه مواد غذایی نیست، بلکه ناشی از اشکال در حمل و نقل مواد غذایی است.
به دلیل جنگ و منازعات سیاسی، اکثر کشورها کمکهای خارجی را نمیپذیرند. آیا رشد جمعیت لزوماً سبب فقر بیشتر میشود؟
حقیقت آن است که بخشی از پرجمعیت ترین مناطق جهان مانند ژاپن و هلند، بالاترین استانداردهای زندگی را فراهم کرده اند. «محبوب الحق»، وزیر بازرگانی پیشین پاکستان و مشاور فعلی برنامه توسعه سازمان ملل می گوید: «اولین مشکل دنیا، الگوهای مصرفی کشورهای ثروتمند، و نه افزایش جمعیت کشورهای فقیر است.» منابع طبیعی ابداً کمیاب نمی شوند، بلکه فراوان تر می گردند؛ کرچه نفت، زغال سنگ، آهن و... بیشتری در زمین وجود ندارد، اما انسانِ همواره خلّاق، به یافتن منابع جایگزین و یا روش های استفاده کاراتر از منابع قدیی ادامه می دهد. جهان منابع کافی دارد:
تا کنون بزرگترین ذخایر نفت در جهان، شناخته شده اند؛ تا کنون بزرگ ترین ذخایر گاز طبیعی در جهان، شناخته شده اند؛ رودخانه ها و دریاچه های کره زمین، آب شرب کافی به اندازه ای دارند که تمام سیزده فوت عمق زمین را در برگیرد؛ ایالات متحده تقریباً به ازای هر نفر هشتصد درخت دارد؛ افزایش دی اکسید کربن جوّ، به مراتب رشد درختان را افزایش داده است؛
زباله های جامد ایالات متحده اکنون می تواند بسیار ارزان تر بازیافت شوند. واقعیتی بدیهی است که انسان ها در هنگام مشکلات، خلّاق تر می شوند. IPPF از افسانه افزایش جمعیت، به منظور توجیه فشار در مورد برنامه های آموزش جنسی استفاده کرده است؛ برنامه هایی که بودجه آن ها از طریق پول مالیات تأمین می شود. سکس بدون حاملگی، حاملگی بدون بچه، بچه های بدون پدر و مادر. در نتیجه نهایی، تحمیل سقط جنین و کشتن نوزادان در سراسر جهان است؛ همان طور که اکنون در بخش هایی از هند، چین و روسیه انجام می شود. فقرا فقیرتر می شوند و ثروتمندان، به غنی تر شدن ادامه خواهند داد.
منبع:
http://hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?LanguageID=1&id=73806&SearchText=كنترل جمعيت