ایران و سیاست جمعیّتی مناسب
ایران و سیاست جمعیّتی مناسب
محمّدرضا
مقدّمه
جمعیت[1] ایران در حال حاضر اندکی بیش از 70 میلیون نفر است. رشد جمعیت کشورمان حدود 1 درصد است که تقریبا با متوسط جهانی آن برابر است. از نظر تراکم جمعیتی، ایران یکی از نقاط دنیا با تراکم جمعیتی پایین است. یکی از نقاط عطف در رشد جمعیت ایران، پایان دهه ی 60 و ابتدای دهه 70 است که رشد جمعیت حدود 3 درصدیِ دهه ی 60 به کمتر از نصف کاهش یافت. پس از به حالت پایدار رسیدن این موضوع، دوباره، مباحثی در کشور پیرامون رشد جمعیت و سیاست های دولت در این زمینه درگرفته که عمدتا به اظهار نظرهای رئیس جمهور محترم بر می گردد. ایشان در سخنان خود سیاست های کنترل رشد جمعیت در کشور را مورد انتقاد قرار داده و خواستار اعمال سیاست هایی در جهت افزایش جمعیت شده اند[2].
مانند هر مسئله ی اجتماعی دیگری، این مسئله باید از زاویه های مختلف بررسی شده و جهت اثرگذاری آنها معین شود. در این نوشتار مسئله ی جمعیت و مزایا و معایب آن برای جامعه از لحاظ اقتصادی و سیاسی مورد نقد و بررسی قرار می گیرد و بر پایه ی این دو منظر، به جمع بندی می پردازیم که آیا این سیاست، از نظر اجتماعی مطلوب هست یا نه و اگر هست، پیش نیازهای آن کدام است و با چه زمان بندی باید پیاده سازی شود[3].
بخش اول: جمعیت از منظر اقتصادی
در ادبیات تجربی رشد اقتصادی، رابطه ی منفی بین رشد جمعیت و رشد اقتصادی گزارش شده است. به این دلیل که هزینه فرصت خانواده های فقیر در قبال داشتن فرزند عموما کمتر است، با اعمال سیاست های تشویقی رشد جمعیت، نرخ زادوولد خانواده های فقیر بیشتر افزایش می یابد. به این دلیل که خانواده های فقیر توانایی کمتری برای انباشت سرمایه ی انسانی فرزندان دارند، با افزایش بیشتر نرخ زادوولد خانواده های فقیر، متوسط سرمایه انسانی کاهش می یابد و لذا رشد کم میشود.
از طرف دیگر، این دینامیزم منجر به افزایش نابرابری در طول زمان می شود (به دلیل افزایش سهم جمعیتی فقرا). نابرابری ایجاد شده از طریق کانال های دیگری، مثل ناکاملی بازارهای مالی، منجر به کاهش رشد می شوند؛ در صورت وجود شرط “میزان کف دارایی” برای گرفتن تسهیلات از بازارهای مالی، با افزایش نابرابری، دسترسی طبقات فقیر به فرصت های مالی کاهش می یابد و نتیجتا نمی توانند در شرایط مشابه با ثروتمندن، ایده های خلاقانه ی خود را پیاده سازی کنند که این مسئله منجر به کاهش رشد می شود[4]، چرا که بخشی از جمعیت را از پیشرفت باز می دارد.
در مورد چرایی پیچیدگی رابطه ی رشد اقتصادی و رشد جمعیت توضیح بیشتری لازم است. اگر این رابطه در یک بازه ی کوتاه –مثلا 5 ساله- مد نظر باشد، انتظار یک رابطه ی منفی طبیعی است؛ به این دلیل که با افزایش جمعیت در کوتاه مدت، تولید کل نمی تواند اضافه شود و به عبارتی مخرجِ کسرِ محاسبه ی درآمد سرانه افزوده می شود. منتها در بلند مدت این رابطه بدیهی نیست؛ چرا که ممکن است استدلال شود که افراد تازه به دنیا آمده در یک بازه ی زمانی –مثلا 25 ساله- وارد بازار کار شده و احتمالاً با افزایش بهره وری حتی می توانند رشد اقتصادی را افزایش دهند. این جاست که استدلال ذکر شده در ادبیات به کمک می آید: با افزایش جمعیت (که به دلیل پیش گفته بیشتر توسط طبقات فقیر شکل می گیرد)، انباشت سرمایه انسانی فرزندان کاهش می یابد، زیرا منابع مالی لازم برای تامین هزینه های آموزشی، بهداشتی، درمانی و تفریحی کودکان کاهش می یابد. سرمایه ی انسانی یکی از موتورهای محرک رشد است. پس با کاهش متوسط سرمایه انسانی، رشد اقتصادی سرانه در بلند مدت کاهش می یابد.
بخش دوم: جمعیت از منظر سیاسی
جمعیت خود به خود یک اهرم کسب قدرت است. در یک کشور، اقلیت ها تمایل دارند جمعیت خود را افزایش دهند (یا به این مسئله وانمود کنند) تا قدرت چانه زنی شان و همچنین سهم آرایشان در انتخابات مختلف برای گرفتن امتیاز های بیشتر از دولت مرکزی بیشتر شود. مسئله جمعیت به خصوص هنگامی که مناقشات منطقه ای وجود دارد، بیشتر حائز اهمیت می شود. مثلاً یکی از نقاط قوت مردم غزه در برابر دشمن اسرائیلی، رشد جمعیت زیاد آنهاست. این رشد جمعیت، هزینه ی دشمن را در تقابلات احتمالی نزد افکار عمومی دنیا بالا می برد، و بر عکس هزینه ی تلفات انسانی برای ایشان را کاهش می دهد. مثال دیگر، رشد جمعیت مسلمانان در اروپاست. بعضی از اندیشمندان اروپایی این مسئله را تهدیدی برای آینده ی اروپا می دانند[5]. همچنین، یک راه بلند مدت برای چرخش مناسبات بین المللی در بلندمدت به جهت مطلوب[6]، افزایش جمعیت است. در جهانی که مکانیزم های دموکراتیک روز به روز اهمیت –حداقل ظاهری- بیشتری می گیرد، افزایش جمعیت می تواند کفه ی تصمیمات کلان بین المللی را به نفع تمدن های صاحب جمعیت بیشتر تغییر دهد. یکی از مخالفت های اتحادیه ی اروپا برای پیوستن ترکیه به این اتحادیه تصاحب کرسی های زیاد این کشور در پارلمان اروپا در صورت تحقق این امر است. با توجه به این که رشد جمعیت ترکیه از رشد جمعیت متوسط بقیه ی کشورهای عضو اتحادیه ی اروپا بیشتر است، این مسئله در فاصله ی زمانی –مثلا- 30 ساله تشدید می شود و هویت مسیحی این قاره را کم رنگ تر می کند[7].
بخش سوم: جمعبندی
طبیعی است وقتی علل موثر در یک مسئله در جهات مختلفی عمل کنند، تعیین جهت علیت مسئله با سختی مواجه میشود. مسئله هنگامی بغرنج تر می شود که بر خلاف مسائل اقتصادی محض، با مسائلی که وزن اجتماعی زیادی نیز دارند مواجه می شویم. همان طور که در بخش دوم اشاره شد، اصولاً جمعیت بیشتر از نظر سیاسی می تواند منشا قدرت بیشتر شود و لذا بررسی برآیند آنها بازهم مشکل تر میشود. در اینجا سعی می کنم با توجه به مکانیزم های علّی مطروحه ملزومات پیاده شدن سیاست های جمعیتی مختلف را بررسی کرده و به جمع بندی برسم.
1. ناگفته پیداست که اولین پیش نیاز برای رشد جمعیت، وجود پتانسیل های جغرافیایی است؛ به این معنا که کشور باید ظرفیت چنین جمعیتی را از نظر فضا داشته باشد؛ باید به اندازه ی کافی زمین برای سکونت با شرایط مناسب آب و هوایی در دسترس باشد. همان طور که ذکر شد، کشور ما جزو مناطق با تراکم کم جمعیت در دنیا محسوب می شود. مناطق شمالی و غربی کشور ما عمدتاً آب و هوای خوب و مناسب سکونت و حتی کشاورزی دارند. در مناطق شرقی نیز که آب و هوای گرم و خشک حاکم است، ظرفیت های زیادی از جمله ترانزیت، تولید محصولات کشاورزی و باغی خاص، توریسم[8] و غیره وجود دارد. در مناطق جنوب غرب و جنوب، امکان اشتغال مبنی بر کارهای مرتبط با دریا و همچنین صنایع مختلف وابسته به نفت هست. همه ی این نکات، توجه ما را از این دغدغه منصرف می کند.
2. اگر نظام اقتصادی یک جامعه سالم باشد، به این معنا که هزینه ی تبدیل ایده ها به تولید و همچنین نرخ بیکاری کم باشد و در کل، آنچه را که از آنها به عنوان شاخصه های اقتصاد سالم نام می بریم فراهم باشد، می توانیم فرض کنیم که افزایش همگن رشد جمعیت مابین طبقات مختلف جامعه، بتواند به دلایل عمدتاً سیاسی که در بخش دوم ذکر شد، به عنوان یک مطلوب اجتماعی برای جامعه ی ما مطرح شود. منتها تجربه نشان می دهد که اقتصاد ما به هر دلیل، شاخصه های یک اقتصاد سالم را ندارد و به عنوان یک شاخص بسیار واضح، نرخ بیکاری بالایی را در تمام یکی دو دهه ی اخیر تجربه کرده است. لازم به توضیح نیست که بیکاری به چه معضلات اجتماعی (از جمله فقر، فحشا، اعتیاد و …) می انجامد. این نکته، محسّنات احتمالی مکانیزم سیاسی را نه تنها تحت تاثیر قرار داده که حتی به دلیل افزایش ناهنجاری های اجتماعی ثبات کشور را کاهش داده و به یک مسئله ی “فقط ضرر” تبدیل می شود. مضافاً، با توجه به دلیلی که در ابتدای نوشته ذکر شد که با دادن سیگنال مبتنی بر افزایش رشد جمعیت، نخستین و قوی ترین گیرندگان این سیگنال طبقات با تمکن مالی کمتر هستند، مکانیزم اقتصادی مذکور (مخرب رشد) را کاملا فعال می کند.
3. بنابراین، اگر حاکمیت واقعا قصد دارد از مزایای رشد جمعیت استفاده برد، لاجرم ابتدا باید مشکلات ساختاری اقتصاد ایران –هر چه که هستند- را بر طرف نماید تا ابتدا عملکرد این بیمار به وضعیت عادی برگردد. مطمئناً این عمل در کمتر از ده سال آینده انجام نخواهد شد. سپس، سیگنال های موثری، با تمرکز بر این نکته که این سیگنال ها باید رشد سرمایه ی انسانی را هدف قرار داده باشند، ارسال شود تا بتوان در بلندمدت به مزایای گفته شده نائل شد. این سیگنال ها می توانند متمرکز بر کاهش هزینه ی تحصیل و بهداشت و درمان فرزندان باشند. همچنین این سیگنال ها باید به آرامی (با گام های آهسته) و در بلند مدت داده شود تا بتوان بر هر گونه عواقب احتمالی آن فائق آمد و سیاست های اصلاحی لازم را در طول اجرای طرح در صورت لزوم پیاده کرد.
پانوشتهها:
[1] واکاوی این مسئله از ابعاد مختلف، نیاز به نوشته های دیگری دارد. مسئله پیری یا جوانی جمعیت و مسائل مربوط به آن در این نوشته مستقیماً مورد بررسی قرار نگرفته. نویسنده از مقالاتی که به تکمیل یا تصحیح این نوشته بپردازند، استقبال میکند.
[2] “طرح تامین آتیه مهر امام رضا” نام طرحی است که در این زمینه از سوی دولت برای اجرا آماده شده است. این نوشته، مستقیماً در صدد بررسی این طرح نیست، بلکه در پی بررسی سیاست کلی کشور در باب جمعیت است. تحلیل طرح مذکور، هر چند که بی ارتباط با موضوع حاضر نیست، مجال دیگری میطلبد.
[3] می توان از نظرگاه دینی نیز این مسئله را مورد مداقه قرار داد که نیاز به بحث جداگانه ای دارد.
[4] در ادبیات کانال های ارتباطی دیگری برای ارتباط دادن نابرابری به رشد ذکر شده که بعضی تاثیر منفی و بعضی تاثیر مثبت دارند. منتها، در کارهای تجربی، آنچه بیشتر گزارش شده تاثیر منفی نابرابری بر رشد است. به هر ترتیب، اگر نابرابری را از نظر اجتماعی بد بدانیم، مستقل از اینکه تاثیر مثبت یا منفی بر رشد داشته باشد، سیاستی که منجر به افزایش نابرابری شود، خواه ناخواه نامطلوب تلقی خواهد شد.
[5] به عنوان مثال نگاه کنید به:
[6] هر تمدنی مایل است که تاثیر گذاری خود را بر تمدن بشری افزایش دهد. در حالت خوب آن، عدالت، آزادی، رفاه و امنیت مورد توجه یک تمدن است و درحالت بد آن، نژاد پرستی و اجبار تمدن های دیگر به پیروی از آداب، سنن و اعتقاداتش.
[7] http://en.wikipedia.org/wiki/Accession_of_Turkey_to_the_European_Union#Population
[8] گرم ترین نقطه ی کره ی زمین در جایی در کویر لوت قرار دارد. طبعاً این مکان و مکان های مشابه می تواند مورد استقبال شدید گردشگران قرار گیرد:
http://joghrafi251.blogfa.com/post-9.aspx
http://www.kermantdc.ir/mods.php?id=Content&file=print&pid=4
نکته1 (اضافه شده در ویرایش دوم): این لینک به بحث جغرافیایی ما مربوط است
http://www.britannica.com/EBchecked/topic-art/293359/73655/Population-density-of-Iran
نکته2 (اضافه شده در ویرایش سوم):
رتبه ی ایران در تراکم جمعیت کشورها و مناطق دنیا 160 است، با تراکم جمعیت 45 نفر در کیلومتر مربع.
اگر فرض کنیم صرفا یک چهارم ایران قابل سکونت باشد، تراکم جمعیت در این حالت فرضی به 180 افزایش می یابد. در این حالت رتبه ایران به 70 تغییر می کند. به عبارت دیگر، حتی اگر همه ی کشورهای دیگر به اندازه ی یک چهارم کشور ما مناطق قابل سکونت با امکانات طبیعی ما را داشته باشند، باز هم ایران تراکم جمعیتی کمتر از اکثر کشورهای توسعه یافته دارد.
نکته3 (اضافه شده در ویرایش سوم):
با توجه به بحث هایی که در قسمت نظرات در گرفت، به این نتیجه رسیدم که در این نوشته، به بحث “دسترسی به آب شیرین” بی توجهی شده که سعی می شود در ویرایش های بعدی اصلاح شود.
اين مقاله از سايت اقتباس شده است. مسئوليّت تمام مطالب عنوانشده به عهدهي نويسندهي مقاله بوده و مديريّت وبلاگ هيچگونه مسئوليّتي در قِبال صحّت و سقم آمارها، اطّلاعات و شاخصهاي عنوانشده در متن مقاله را ندارد.